loading...

واژه

سوگند به واژه، و آن‌چه واژه می‌سازد

بازدید : 436
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 17:23

داستان اسباب‌بازی ۴

تا پیش از تماشای «داستان اسباب‌بازی (Toy Story) ۴»، این مجموعه برای من نمایشی از خلاقیتی مثال‌زدنی و تبحری چشم‌گیر در قصه‌گویی بود؛ اگر همه‌ی سه قسمت پیشین فیلم قصه‌ای پُرجزئیات و دیدنی را روایت می‌کردند، و بیننده را، از خُردسال تا کهن‌سال، بدون اِصدار انواع شعارهای تُهی و دست‌مالی‌شده، تربیت می‌کردند، و این تربیت همان درمان دردِ بی‌شعوری‌ست، این قسمت چهارم، که به‌واقع ساختنش پس از پایان‌بندی باشکوه قسمت سوم دل‌وجرأتی در خور می‌خواست، یک شاه‌کار به‌تمام معنا بود: ترکیب خیره‌کننده‌ای از توجه به‌تمام جزئیات ـــ حتا تا آخرین ثانیه‌ی عنوان‌بندی پایانی فیلم ـــ تا کیفیتی خارق‌العاده در به‌کارگیری فنون فیلم‌سازی و انیمیشن، داستانی لب‌ریز از معنا، و ستایشی شورانگیز از آزادی؛ این دیریاب‌ترین ارزش زندگی بشر.

فیلم روایتی گیرا دارد: مجموعه‌ای از فرازونشیب‌های دیدنی، با مایه‌ای از هیجانی شیرین، در عین توجه به‌جزئیات محتوایی قصه‌ای با محوریت «سفر»، که در آن خودشناسی شکل می‌گیرد، و توجه قهرمانان قصه به‌ندای درونی‌شان، تحول تدریجی‌شان را نمودار می‌سازد. این احتمالاً مهم‌ترین و پُرتکرارترین نقطه‌ی تمرکز قصه‌های دیزنی، پیکسار، دریم‌وُرکْز، و دیگر استودیوهای فیلم‌سازی کارتونی‌ست، که بن‌مایه‌ی آن را می‌توان در ریشه‌های مدرنیته، و برصدرنشاندن «انسان»، به‌جای تمام دیگر موهوماتی که بشر به‌نام آرامش روانی‌اش برساخته‌بود، جست‌وجو کرد: همان‌جا که انسانِ مدرن، بدون آن‌که به‌هرگونه جام جهان‌بین دست آویزد، با گوهر علم تجربی همه‌ی جهان را تحت کنترل آورد، و برای معنا به‌درون خود نگریست؛ همان‌جا که هرکس را راهی‌ست به‌سوی شناخت و جست‌وجوی هرچه دوست دارد و پاس‌داشت زندگی و همین دوروزه‌ی دنیا و تمام گرمی‌ها و لذت‌هایی که قبلاً به‌نام زُهد و قناعت و این‌قبیل مفاهیم طردش کرده‌بودند.

در پایان قصه‌ی دیدنی فیلم، قهرمان قصه آزاد می‌شود، و این آزادی چه موهبتی‌ست: او از هرچه بند آن بوده‌است، از کودکش می‌بُرَد، و دنیایی به‌وسعت جهان را تجربه می‌کند. فیلم با همین توجه به‌درون هم شوخی‌های خوش‌مزه‌ای می‌کند؛ نظیر همان نگاه نقادی که نسخه‌ای کامل‌تر از آن را در «درون و بیرون (Inside Out)» شاهد بودیم و، در برخوردی انقلابی با مفهوم «خودشناسی» مستتر در اغلب آثار دیزنی، «خود» را نه یک حقیقت یک‌پارچه، که مجموعه‌ای از تمایلات و علایق معرفی می‌کرد که ای‌بسا در جنگ‌ونزاع با یک‌دیگر بودند. در «داستان اسباب‌بازی ۴» البته خودْ هم‌چنان مفهومی‌یک‌دست است که حتا به«باز لایت‌یِر»، اگرچه به‌نحو تصادفی، راه درست را نشان می‌دهد؛ با این حال، شوخ‌طبعیِ شیرین فیلم، حتا با همین درون‌نگری بنیادین نیز، با پاسخ‌های بختکی صدای درونِ «باز»، شوخی می‌کند.

از دید من، جالب‌ترین وجه فیلم همان آزادی «وودی» در پایان آن است، که مایه‌هایی از فرار عاشقانه با معشوق را نیز در خود دارد: قهرمان متعهد و خانواده‌دوست فیلم، که نمایی از مرد سفیدپوست طبقه‌ی متوسط ایدئال آمریکایی‌ست، در تمام سه قسمت پیش، صرفاً متوجه آن بود که اسباب‌بازی‌ها گرد هم آیند، و کودک‌شان آزرده نشود، ولی در این شاه‌کار، خود با عشقی که پس از نُه سال او را بازیافت، از هرچه صاحب و تعلق بود برید، و با گروهی تازه پای در راهی ناشناخته، ولی نورانی و دل‌انگیز، گذاشت؛ قهرمان قصه البته معنا را در بی‌تعلقی و نیستی نجست، بلکه به‌مفهومی‌بزرگ‌تر، به‌همه‌ی کودکان دنیا، و نه صرفاً کودکِ خود، متعهد شد و، حتا، بخشی از وجودش را نیز در دل عروسک دیگری جا گذاشت.

وَه که چه فیلم خوبی بود!

عقده الکترا | نحوه درمان عقده الکترا در دختران چگونه است؟
بازدید : 370
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 12:23

ظاهراً دولت آمریکا به‌دنبال مطرح‌کردن این استدلال است که هم‌چنان یکی از اعضای مشارکت‌کننده در برجام است، تا بتواند از خاتمه‌ی بخشی از تحریم‌های تسلیحاتی شورای امنیت، که مربوط به‌تسلیحات سبک است، و مهرماه سال جاری براساس قطع‌نامه‌ی ۲۲۳۱ خاتمه می‌یابد، جلوگیری کند (این‌جا)؛ در حالی که این کشور قبلاً به‌طور رسمی‌خروج یک‌جانبه‌ی خود را از برجام اعلام و تأیید کرده‌است. در ادامه می‌کوشم در حد وُسع خود این استدلال را بررسی کنم؛ با این پیش‌فرض، که می‌دانم دست‌کم در عرصه‌ی بین‌المللی، چیزی به‌نام استدلال معنا ندارد، و صِرفِ قدرت کفایت می‌کند برای آن‌که یک استدلال اجراء شود، و استدلال دیگر ـــ به‌رغم استحکامی‌که دارد ـــ به‌مُحاق برود: زیرا هر متنی و، از جمله، قوانین و مقررات داخلی و تمامی‌اَسناد بین‌المللی، چنان بافت‌باز هستند که می‌توان ادعا کرد اساساً وجود ندارند، و این صرفاً تفسیر مفسر است که وجود دارد؛ طبعاً تفسیری هم اعتبار می‌یابد که نوعی چماق آن را پشتی‌بانی کند.

باری؛ برای تقریر محل نزاع، باید به‌بندهای ۳۶ و ۳۷ برجام توجه کرد (متن انگلیسی کامل برجام را می‌توانید این‌جا بخوانید)، که با عنوان «Dispute Resolution Mechanism»، مبیّن سازوکار حل‌وفصل اختلافاتِ ناشی از آن است. به‌طور خلاصه، سازوکاری که در بند ۳۶ درج شده‌است دو ویژگی مهم دارد: اولاً این‌که با اجماع همه‌ی طرف‌ها امکان تمدید مهلت‌های مقررشده‌ی در اختیار کارگروه‌های کارشناسی و وزراء و مشورتی برای حل‌وفصل اختلاف وجود دارد، و این یعنی هریک از طرف‌ها حق وتوی این تمدید مهلت را در اختیار دارد، و می‌تواند کاری کند ظرف مدت کوتاهی موضوع به‌مرحله‌ی بعدی برود، که در نهایت هم این مسیر به‌شورای امنیت ختم می‌شود؛ ثانیاً این‌که اگر ظرف مهلت مقرر طرفی که به‌هر دلیل مدعی/شاکی‌ست راضی نشده‌باشد، و گمان کند که موضوع اختلاف برسازنده‌ی «نقض جدی» برجام است، می‌تواند این موضوع را دست‌مایه‌ی توقف ایفای تعهداتش تحت برجام کند (بی آن‌که از آن خارج شده‌باشد)، و موضوع را به‌شورای امنیت اطلاع دهد.

مطابق بند ۳۷، با وصول اطلاعیه‌ی مورد اشاره به‌شورای امنیت، این شورا ملزم به‌صدور قطع‌نامه خواهدشد: مفاد این قطع‌نامه، که به‌تصریح برجام برابر رویّه‌های شورای امنیت صادر خواهدشد و، در نتیجه، مستلزم اجماع اعضای دائم این شورا در خصوص مفاد آن است، ادامه‌ی برداشته‌شدن تحریم‌های پیشین شورای امنیت خواهدبود؛ در غیر این صورت، یعنی در صورتی که این اجماع حاصل نشود، و هریک از اعضای دائم از حق وتوی خود استفاده کند، تمام تحریم‌های برداشته‌شده‌ی شورای امنیت، از جمله قطع‌نامه‌ی بسیار خطرناک ۱۹۲۹، به‌صورت خودکار بازخواهندگشت و عیناً اجرایی خواهندشد، و دوباره به‌عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت بین‌المللی شناخته خواهیم‌شد، که ما را به‌عنوان کشوری ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد شناسایی می‌کند، و برابر مواد ۴۱ و ۴۲ این منشور، عملاً اجازه‌ی تجاوز نظامی‌مشروع از منظر منشور را به‌هر کشوری به‌ما خواهدداد (متن کامل منشور را این‌جا بخوانید).

ایالات‌متحد می‌داند صدور قطع‌نامه‌ی جدیدی مبنی بر تمدید تحریم‌های تسلیحاتی، که گفتیم از مهرماه سال جاری بخشی از آن‌ها خاتمه می‌یابند، احتمالاً با وتوی روسیه و/یا چین مواجه خواهدشد؛ بنابراین، علاوه بر آن‌که به‌دنبال صدور این قطع‌نامه هم هست، و طرح پیش‌نویس آن را، حتا به‌رغم اطلاع از احتمال وتوی یادشده، میان اعضای شورا توزیع کرده‌است، به‌دنبال آن است که بگوید هم‌چنان مشارکت‌کننده‌ی برجام هم هست. این‌جا پرسشی مطرح می‌شود: مگر آمریکا قبلاً خروج خود را از برجام، با عبارت رسمی‌«دست‌کشیدن از مشارکت در برجام»، اعلام نکرده‌است؟ پس چطور می‌خواهد از سازوکار مندرج در برجام برای بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت، که اتفاقاً چنان‌که گفتیم نیازمند اجماع همه‌ی اعضای دائم هم نیست، و عملاً با یک‌رأی موافق یکی از اعضای دائم هم صورت می‌پذیرد، استفاده کند؟

آمریکا در این میان در حال تمسک به‌متن قطع‌نامه‌ی ۲۲۳۱ شورای امنیت است، که آن را می‌توانید این‌جا بخوانید: در این قطع‌نامه، که متن کامل برجام ضمیمه‌ی آن است و، به‌نوعی، پیوست قطع‌نامه به‌شمار می‌رود، مکرراً به‌ایالات‌متحد به‌عنوان یکی از کشورهای مشمول مفاد قطع‌نامه اشاره شده‌است و، حتا، در صفحه‌ی ۹۸ تصریح و تأکید شده‌است که «همه‌ی کشورها بدون استثناء» مشمول این قطع‌نامه‌اند؛ استدلال آمریکا در واقع این خواهدبود که حتا اگر به‌اصطلاح از برجام خارج هم شده‌باشد، از شمول قطع‌نامه‌ی ۲۲۳۱ که خارج نشده‌است، و نمی‌توانسته هم بدون صدور قطع‌نامه‌ی دیگری از این شورا، که آمریکا را از شمول آن مستثنا کند، چنین کند. بنابراین، اگرچه از برجام، به‌عنوان یک مشارکت‌کننده رسماً خارج شده‌است، از شمول قطع‌نامه‌ی مؤید برجام خارج نشده‌است و، در نتیجه، می‌تواند برای طرح شکایت جهت بررسی نقض قابل‌توجه برجام به‌شورای امنیت شکایت برَد.

نتیجه‌ی این فرآیند، صرف‌نظر از قوت و ضعف استدلال آمریکا، که در صدر این نوشتار اشاره کردیم قوت و ضعف استدلال حقوقی را، نه ساختار و انسجام و کیفیت و دقت و استحکام آن، که قدرت چماق پشت آن معلوم می‌کند، ممکن است بازگشت تمامی‌تحریم‌های برداشته‌شده‌ی شورای امنیت باشد، که گفتیم ما را دوباره به‌کشوری تحت وضعیت موضوع فصل ۷ منشور تبدیل می‌کند: در چنین وضعیتی، به‌هدفی مشروع برای تجاوز نظامی‌و هر اقدام تهاجمی‌دیگری از سوی هر کشوری تبدیل می‌شویم، و این مشروعیت هم از این ناشی می‌شود که تمامی‌کشورهای جهان، از جمله جمهوری اسلامی‌ایران، این منشور را پذیرفته‌اند. دقیقاً به‌خاطر همین هم هست که مقامات دولت ایران تاکنون بارها تأکید کرده‌اند که برجام سایه‌ی جنگ را از کشور دور کرد (مثلاً رییس‌جمهور در این‌جا چنین اظهارنظری را مطرح کرده‌است)؛ زیرا در وضعیتی که سابقاً گرفتار آن بودیم، هدف مشروع حمله‌ی هر کشوری بودیم و، در حال حاضر، حتا به‌رغم تمام لفاظی‌های رییس‌جمهور ایالات‌متحد، و درگیری‌های پراکنده، عجالتاً چنین هدفی نیستیم.

ما همین حالا تحت شدیدترین نظام تحریمی‌تاریخ قرار داریم، که حتا در مورد کشورهایی مانند عراق و یا کُره‌ی شمالی هم تجربه نشده‌است، و طرح آمریکا برای بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت، عملاً اثر اقتصادی قابل‌توجهی بر تحریم‌های موجود نخواهدداشت، بلکه به‌معنای تجویز حمله‌ی نظامی‌به‌کشور از سوی شورای امنیت است، که برابر تصریح منشور، مرجع اولیه‌ی حفاظت از صلح و امنیت بین‌الملل است؛ نیک می‌دانیم که هیچ تحریم جدیدی، اگر چیزی مانده‌باشد که تحریم نکرده‌باشند، نمی‌تواند اثر قابل ملاحظه‌ای بر اقتصاد ایران بر جای بگذارد، که همین حالا هم تقریباً خود را با تحریم تطبیق داده‌است. بنابراین، هدف از بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت، نه ایجاد اثرات اقتصادی، بلکه صدور مجوز حمله‌ی نظامی‌به‌ایران است؛ این سیگنالی‌ست که طرح آمریکا به‌تمامی‌دنیا و، به‌ویژه، ایران می‌دهد: این‌که تصمیم دارد دست به‌آغاز حمله‌ای به‌ایران بزند، که مجوز شورای امنیت را هم دارد ـــ فعلاً از این صرف‌نظر می‌کنیم که آیا این طرح در عمل اجرایی هست و یا نه، و این‌که انگیزه‌های انتخاباتی دارد یا خیر؛ مهم این است که چنین طرحی در صورت رسیدن به‌مقصود خود، مجوز حمله به‌کشور را مهیا می‌کند.

به‌گمان من روشن است که در این صورت هرگونه مذاکره‌ای بی‌معنا خواهدبود؛ چنین مذاکره‌ای اولاً به‌معنای باختن کل کشور به‌زورگویی یک کشور دیگر است و، ثانیاً، به‌وضوح هیچ تضمینی نیست که با به‌نتیجه‌رسیدن مذاکره‌ای که احتمالاً خواستار آن خواهندشد، کشور دیگری زیر میز نزند. طبعاً در چنین شرایطی، نخستین اقدام عقلانی، گذشته از خروج کامل از برجام، خروج از پیمان منع گسترش جنگ‌افزارهای هسته‌ای (موسوم به‌اِن‌پی‌تی) خواهدبود، که به‌مثابه سیگنالی برای حرکت به‌سوی تجهیز هسته‌ای کشور از حیث نظامی‌تعبیر خواهدشد: واقعیت آن است که وقتی هدف آماده‌ای برای حمله از سوی هر کشوری هستیم، که مجوز شورای امنیت هم در تأیید این وضعیت وجود دارد، چاره‌ای جز این نداریم که به‌سلاحی مجهز شویم که تمامی‌کشورها از ترس آن هم که شده، و نه از ترس برهم‌خوردن روابط اقتصادی‌ای که همین حالا هم دیگر چندان وجود ندارد، از خیال حمله به‌ایران منصرف شوند. هیچ موشک و جنگ‌افزار دیگری، با هر بُرد و دقتی، از چنین توان بازدارنده‌ای برخوردار نیست.

امیدوارم کار به‌آن‌جا نرسد؛ اما اگر رسید، که هیچ بعید نیست برسد، آرزو می‌کنم ذخایر اورانیوم غنی‌شده و ظرفیت غنی‌سازی‌مان به‌اندازه‌ای باقی مانده‌باشد که بتوانیم در یک مرکز هسته‌ایِ اعلام‌نشده، هرچه سریع‌تر به‌سوی ساخت یک بمب گام برداریم و، با رونمایی از آن، این‌بار با زور بازو، و نه منطق مذاکره، یک‌بار دیگر سایه‌ی جنگ را از کشور دور کنیم.

پی‌نوشت: البته چنان‌که گفتم استدلال در حقوق کم‌ترین نقش را دارد، و این قدرت است که تعیین می‌کند چه‌اتفاقی بیافتد؛ اما این نکته نیز نباید مغفول بماند که اساساً حقوق به‌عنوان روپوشی برای پوشاندن و عقلانی‌سازی قدرت عریان عمل می‌کند: بنابراین، باید بهترین لباس‌ها را برای تن زمخت قدرت بدوزد؛ هوش‌مندانه‌ترین استدلال‌ها و بهترین لفاظی‌ها ـــ کاری که آمریکایی‌ها استاد آن هستند؛ زیرا برخلاف ما که باهوش‌ترین‌های‌مان را برای تحصیل در رشته‌های مهندسی آماده می‌کنیم، نخبه‌ترین‌های‌شان را می‌فرستند برای تحصیل حقوق، راه‌بری قدرت، و لفاظی‌های اثرگذار، و کارگران‌شان را از باهوش‌ترین‌های ما استخدام می‌کنند. تفصیل این اشارت را به‌فرصت دیگری وامی‌گذارم.

بهترین های فوتبال و فوتسال کاشمر( برترین دروازبان و بهترین مربی رده های پایه)
بازدید : 393
يکشنبه 6 ارديبهشت 1399 زمان : 2:45

چنان‌که پیش‌تر هم نوشته‌بودم، وضعیت ابتلاء به‌کرونا و مرگ در اثر آن در ایران، عملاً بدون کم‌ترین تدبیر مؤثری از قبیل آن‌چه در اروپا و یا کُره‌ی جنوبی شاهد آن هستیم، روز به‌روز بهتر می‌شود، و هیچ بعید نیست که همین روزها زنگ پایان این بیماری در ایران به‌صدا درآید؛ نیمه‌ی شعبان که گذشت، شاید عید فطر مناسبت خوبی برای برگزاری جشن شکست کرونا باشد!

خبری منتشر و تکذیب شده‌است، که به‌نوعی مؤید چیزی‌ست که قبلاً نوشته‌بودم؛ رسانه‌ای ادعا کرده‌است که رییس‌جمهور در جلسه‌ی شورای عالی امنیت ملی هُش‌دار داده‌است اتخاذ تدابیری از جنس قرنطینه، که مساوی تعطیلی بخش اعظمی‌از کسب‌وکارهاست، در حالی که دولت کم‌ترین توانی برای حمایت‌هایی از جنس پول‌پاشی ۲۲۰۰میلیارد دلاری آمریکا و وام‌دهی ۲۳۰۰میلیارد دلاری این کشور در اختیار ندارد، می‌تواند سبب شود لشگری از گرسنگان به‌خیابان بیایند.

ادعا شده که روحانی در این جلسه گفته حتا به‌قیمت مرگ ۲میلیون نفر از کرونا هم نباید کسب‌وکارها و اقتصاد کشور تعطیل شود؛ برآوردی که با گمانه‌زنی این کم‌ترین در نوشته‌ی قبلی هم با تقریب خوبی سازگار است. روحانی نگران آن است که «نامرئی»ها دوباره مرئی شوند؛ خیابان را یک‌بار دیگر به‌عنوان مکان هندسی کنش‌گری راستین سیاسی درک کنند؛ کاسه‌ی صبرشان لب‌ریز شود؛ و همه‌ی خشمی‌را که تمام این سال‌ها فروخورده‌اند روی هرچه هست، تمام تحقیرها، بی‌چارگی‌ها و واماندگی‌ها، و بوهای نامطبوع آروغ‌های روشن‌فکری و پیف‌پیف‌های بوبویی، بالا بیاورند.

واقعیت آن است که نگرانی او چندان هم بی‌راه نیست؛ تجربه‌ی آبان ۱۳۹۸، در کنار خوش‌بینانه‌ترین برآوردها که شمار فقرای ایران را به‌نحوی انتقادی و قابل‌اعتناء دست‌کم ۳۲میلیون نفر ارزیابی می‌کنند (اثر شوک‌درمانی بنزینی سال گذشته در این ارزیابی‌ها وارد نشده‌است)، تصویری نگران‌کننده از وضعیت اقتصادی کشور، و شکاف طبقاتی فزاینده‌ی آن ترسیم می‌کند. روحانی می‌داند که هرگونه اقدام در راستای تشدید این وضعیت، می‌تواند مانند جرقه‌ای بر انبار باروت عمل کند.

چه این خبر راست باشد و چه نه، به‌عنوان تکمله‌ای بر نوشته‌ی پیشین، باید بگویم روحانی و، احتمالاً، همه‌ی آن‌ها که در جلسه‌ی ادعایی حضور داشته‌اند، واقعیتی را در نظر نمی‌گیرند، و آن این است که درگذشت ۲میلیون تا ۲ونیم‌میلیون نفر ایرانی در اثر کرونا، در مقابل نگه‌داری اقتصاد ملی به‌ضرب‌وزور چاپ پول، چیزی نیست که با دست‌کاری در آمار و نمودارها بتوان پنهان کرد: این میزان کشتار به‌معنای عزادارشدن تمامی‌خانواده‌های کم‌تربرخوردار ایرانی‌ست، که در این روزها باید سوار اتوبوس و مترو شوند و در ازدحامی‌مرگ‌بار سر کار بروند؛ مبادا اخراج شوند.

در واقع، اگر در سناریوی نخست نگرانی مقامات از اعتراضاتی‌ست که وجهه‌ی اقتصادی‌شان در آن‌ها غلبه دارد، در سناریوی دوم اعتراضاتی شکل خواهندگرفت و، از قضا، سراسری هم خواهندبود، که در آن‌ها خانواده‌ای عزیزش را از دست داده‌است؛ اگرچه ممکن است ـــ و تنها ممکن است ـــ ممرّ درآمدش را حفظ کرده‌باشد، ولی از نظر اقتصادی لطمه دیده‌است و، ضمناً، جان عزیزش را هم از او گرفته‌اند: این اعتراضی نیست که بتوان با داغ‌ودرفش آن را سرکوب کرد، و یا این‌که آن را منتسب به«دشمن» کرد.

شاید مقامات از تجربه‌ی اسقاط هواپیمای اوکراینی، و قیاس آن با آبان ۱۳۹۸، این نتیجه را گرفته‌باشند که اعتراض اقتصادی جان‌دارتر است، و «جمع‌کردﻧ»ﺶ هم سخت‌تر؛ در حالی که شاید توجه نمی‌کنند اعتراض عملی به‌اسقاط هواپیما نوعاً از سوی طبقه‌ی متوسط شهری ابراز می‌شد، و برای همین هم بازتاب پررنگی در هیچ نقطه‌ای جز تهران نداشت. اما این‌بار همان کسانی به‌جان‌باختن عزیزان‌شان معترض خواهندشد، که در آبان ۱۳۹۸ مرئی شدند؛ آن مرتبه عصیان کردند چون لمس می‌کردند سفره‌ی‌شان باز هم کوچک‌تر می‌شود، این‌بار می‌خروشند چون عزیزشان از دست رفته‌است و، البته، سفره‌ی‌شان هم مدام دارد کوچک‌تر می‌شود.

به‌گمانم آقایان کم‌ترین وَقْعی به‌این قبیل نگرانی‌ها نمی‌نهند؛ اسف‌بار این‌جاست که توجه‌شان به‌این موارد هم دردی را درمان نخواهدکرد، چون آهی در بساط نیست و، به‌نوعی، به‌بن‌بست رسیده‌ایم: گذشته از تعلل با انگیزه‌های سیاسی برای مذاکره‌ای جامع با هدف حل‌وفصل همه‌ی مسائل مورد اختلاف، برای آزادسازی منابع هنگفتی هم که در داخل کشور وجود دارد، و در اختیار نهادها و بنگاه‌هایی‌ست که سالیان درازی‌ست مالیات نمی‌دهند هم، به‌دلایل سیاسی مضایقه داریم و، مطابق معمول تاریخ این کشور، رقابت بر سر قدرت و جلوگیری از قدرت‌گرفتن جناح نامطلوب را به‌آینده‌ی این مُلک ترجیح می‌دهیم.

آینده هر روز تاریک‌تر می‌شود.

افراد هوشمند چه کسانی هستند
بازدید : 340
يکشنبه 6 ارديبهشت 1399 زمان : 2:45

ناهم‌آهنگی عجیب‌وغریب و آشکاری ـــ حتا با توجه به‌پیشینه‌ای که از ناهم‌آهنگی در ساختار حکم‌رانی ایرانی سراغ داریم ـــ در مورد کرونا مشاهده می‌شود؛ در این حد که معاون کل وزارت بهداشت می‌گوید اگر مشاغل به‌روال سابق بازگردد دچار موج بازگشت بیماری خواهیم‌شد، و گزارش‌های تلویزیونی، چه با خواهش و تمنّا از مردم، و چه با تحقیر و تخفیف‌شان که چرا موضوع را جدی نمی‌گیرند، در حال انتقال این پیام به‌مردم هستند که «در خانه بمانید!» و «اوضاع را جدی بگیرید!» و، از سوی دیگر، رییس‌جمهور رسماً اعلام می‌کند اوضاع عادی‌ست، و شیوه‌نامه‌ای را ابلاغ می‌کند که «از شنبه» وضعیت به‌آن‌چه سابقاً جریان داشته‌است بازمی‌گردد.

واقعاً در این مملکت چه‌خبر است؟

بعد از آن‌که این اظهارنظر پیشین روحانی، که همه «از شنبه» به‌سر کار و زندگی خود بازمی‌گردند، با طعنه و تمسخر گسترده مواجه شد، او اظهارنظر دیگری هم کرد، که این‌یکی آن‌چنان مورد توجه قرار نگرفت: این‌که در نیمه‌ی شعبان جشن شکست کرونا را برگزار خواهیم‌کرد؛ و تاریخ این ضرب‌الأجلِ تازه برای خاتمه‌ی کرونا، ظاهراً چندان روشن نبود که باز هم دست‌مایه‌ی نقد شود، ولی اکنون می‌دانیم که ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، یعنی پنج‌شنبه‌ی همین هفته، نیمه‌ی شعبان است، و همین کلید فهم ناهم‌آهنگی گسترده‌ای‌ست که به‌عینه می‌بینیم، که از یک‌سو همه می‌گویند وضعیت عادی نیست و، در مقابل، دولت می‌خواهد وضعیت را تقریباً بدون هیچ اقدام کنترل‌کننده‌ای عادی‌سازی کند.

به‌این نمودار توجه کنید، که فراوانی تجمعی مبتلاءها، درگذشته‌ها، درمان‌شده‌ها، و درگیرها، که حاصل تفریق مجموع درمان‌شده‌ها و درگذشته‌ها از مجموع مبتلاءها، براساس آمار رسمی‌ست، به‌ترتیب با رنگ‌های آبی، نارنجی، زرد، و خاکستری در آن به‌نمایش درآمده‌است (برای بزرگ‌نمایی تصویر می‌توانید آن را در برگه‌ی دیگری باز کنید): سه روز است (دقیقاً از تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۹) که تعداد درگیرها، یعنی کسانی که عملاً ظرفیت بیمارستانی کشور را به‌خود اختصاص داده‌اند، کاهشی شده‌است، و شیب درمان‌شده‌ها فوق‌العاده صعودی‌ست؛ به‌گونه‌ای که از این نمودارها چنین به‌نظر می‌رسد که اوضاع کاملاً تحت کنترل درآمده‌است، و دستورالعملی که از شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۹ بخشی از کارها، و بخش دیگری را نیز از ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ عادی می‌کند، دقیقاً منطبق با وضعیت واقعی‌ست.

نمودار کرونا

این‌ها همه در حالی‌ست که وضعیت هیچ‌یک از کشورهای جهان، به‌جز چین، که به‌علت ساختار حکم‌رانی و قدرت اقتصادی‌اش امکان راستی‌آزمایی این ادعایش، که وضعیت واقعاً عادی شده‌است، وجود ندارد، در حقیقت عادی نیست؛ شیب نمودار مبتلاءیان و درگذشته‌ها با شیب بالایی اکیداً صعودی‌ست، و در ایالات‌متحد، شاید تنها کشوری که به‌همان علت ساختار حکم‌رانی و قدرت اقتصادی‌اش می‌توان دَم از گردش آزادانه‌ی اطلاعات در آن زد، وضعیت عملاً بحرانی‌ست. چطور است که بدون اقداماتی که دیگر کشورها انجام داده‌اند، از قرنطینه‌ی سراسری و محلی، اعلام وضعیت جنگی و به‌میدان‌آوردن نظامیان، تدابیر سخت‌گیرانه‌ی فاصله‌گذاری، تا جبران وقفه‌ی ایجادشده در فعالیت‌های اقتصادی با محرک‌ها و مشوق‌های حجیم (فقط حجم محرک‌های آمریکا ۲۲۰۰میلیارد دلار است؛ چیزی در حدود نیمی‌از بودجه‌ی سالیانه‌ی این کشور)، توانسته‌ایم بر کرونا فائق آییم؟

روشن است که امکان راستی‌آزمایی آمار رسمی‌دولت ایران را در اختیار نداریم؛ هریک از گمانه‌زنی‌هایی که از دل مدل‌سازی‌ها، گزارش‌های غیررسمی‌رسانه‌هایی مانند رادیو فردا و ایران‌اینترنشنال، و اظهارات پراکنده‌ی مسئولان ذی‌ربط در اختیار داریم، دست‌آخر اگرچه اعتبار آمار رسمی‌را با شبهه مواجه می‌کنند، آن را ویران نمی‌کنند. با همه‌ی این تفاصیل اما، به‌نظر می‌رسد دولت ایران انگیزه‌ی مشخصی برای آمارسازی، و نمایش این موضوع که اوضاع عادی‌ست، در اختیار دارد، و آن نیز، وضعیت اقتصادی کشور است، که کاری می‌کند آهی برای تزریق محرک به‌اقتصاد ملی در بساط نمانده‌باشد، و دولت برای جبران کسری بودجه‌ی هنگفتش، دوباره به‌راه‌کار قدیمی‌چاپ اسکناس روی بیاورد، که احتمالاً موج دیگری از شوک‌درمانی را به‌دنبال خواهدداشت: در همین روزها که بازار ارز عملاً تعطیل است، دلار نزدیک به ۱۰۰۰ تومان (نزدیک به ۷ درصد) گران شده‌است.

بدین‌ترتیب، با برداشتن موانع اجتماعات، به‌نظر می‌رسد دولت به‌سوی اتخاذ راه‌کار «ایمنی گله‌ای (Herd Immunity)» گام برداشته‌باشد؛ تدبیری که اتفاقاً با سیاست «خودت بمال!» حاکم بر حکومت نولیبرال ایران نیز سازگار است: این‌که جمعیت را رها کنیم تا در مدت کوتاهی همه کرونا بگیرند؛ راه‌کاری که با ابتلاء همه به‌این بیماری، کاری می‌کند آن عده که به‌هر علت ـــ از جمله کهولت سن، بیماری زمینه‌ای، یا نقص سامانه‌ی ایمنی بدن ـــ در معرض خطر مرگ قرار دارند بمیرند، و مابقی هم در برابر این ویروس ایمن شوند. در این صورت، در عرصه‌ی آمار رسمی‌که کار در واقع تمام شده‌است؛ می‌مانَد عرصه‌ی سخت واقعیت: در سکوت کامل خبری، علت مرگ‌ها از «کرونا» می‌شود «نارسایی حادّ تنفسی»، و مبتلاءهایی هم که بر سر نظام درمانی کشور هوار خواهندشد، در مواردی که علایم خفیف است به‌خانه فرستاده می‌شوند، و در موارد دیگر هم با فقدان تجهیزاتِ لازم، در تخت‌هایی که فاقد کم‌ترین امکانات لازم هستند (نظیر همان تخت‌های سربازی به‌اصطلاح «بیمارستان» ۲۰۰۰ تخت‌خوابی)، در اثر «نارسایی حادّ تنفسی» درمی‌گذرند.

در این مسیر، اگر به‌همان دلایلی که برشمردم، تنها آمار آمریکا را درست فرض کنیم، که نرخ مرگ‌ومیری حدوداً ۲٫۷ درصدی را نشان می‌دهد، حدود ۲ونیم‌میلیون ایرانی جان‌شان را از دست خواهندداد (نرخ مرگ‌ومیر کشور ما در سال‌های اخیر در بدترین حالت کم‌تر از نیم‌درصد بوده‌است)، که به‌معنی فاجعه‌ای انسانی‌ست، برای ادامه‌ی همین فعالیت‌های نیم‌بند کسب‌وکاری، و جلوگیری از بروز فاجعه‌ای فوق‌العاده بزرگ‌تر، که ویرانی کامل اقتصادِ نیمه‌جان کشور، با ورشکستگی گسترده‌ی نظام بانکی، نکول وسیع تعهداتِ سررسیدشده، فروپاشی سراسری نظام اشتغال باشد؛ بحرانی که در مورد آمریکا برخی برآوردها حاکی از سقوطی دست‌کم ۳۰ درصدی در میزان تولید ناخالص داخلی (GDP) است.

به‌نظر می‌رسد این تصمیمی‌ست که دولت‌های دیگر نیز، دیر و یا زود، خواهندگرفت، تا از فروپاشی اقتصاد جهانی جلوگیری کنند، و مانع از ماندگاری رکودی شوند که می‌تواند سال‌ها (و، شاید، دهه‌ها) جهان را متأثر کند؛ یعنی به‌طور طبیعی در دوگانه‌ی تعطیلی فعالیت‌های کسب‌وکاری تا ریشه‌کنی کرونا، که معلوم نیست چقدر طول بکشد، و قربانی‌کردن بخشی از جمعیت برای زنده‌ماندن بقیه‌ی جمعیت، دومی‌را انتخاب خواهندکرد، و این یعنی اگر بشر در دست‌یابی به‌دارو و یا ویروس کرونا توفیق نیابد، روزهای تاریکی در انتظار همه‌ی دنیاست، که روزهای تیره‌ای که فکر می‌کردیم دیگر دنیا به‌پایان رسیده‌است، در برابرشان هیچ خواهدبود.

در این میان، دولت ایران که عموماً پِی‌رُوِ سیاست «خودت بمال!» است، و با حیف‌ومیل درآمدهای هنگفت نفتیِ بیش از یک دهه‌ی گذشته، از ضعف گسترده‌ای در امکانات زیرساختی رنج می‌برد، خیلی زود این راه‌کار را اتخاذ کرده‌است؛ مابقی دولت‌ها نیز، که غلام حلقه‌به‌گوش سیاست‌های نولیبرالی بوده‌اند و هستند، به‌همین راه سخت پا خواهندگذاشت ـــ در این میان، تنها جای امیدواری این است که دارو و یا واکسنی برای این بیماری پیدا شود.

پی‌نوشت: عنوان نوشته را از یک دیالوگ مشهور سریال «بازی تاج‌وتخت» برداشته‌ام.

تکمله‌ای بر تلخ‌نگاری از کرونا
بازدید : 415
يکشنبه 6 ارديبهشت 1399 زمان : 2:45

جوکر

چقدر تماشای فیلم دلقک (Joker) جان‌کاه و سخت بود؛ چقدر این فیلم تلخ و خشم‌گین بود؛ و سینما چقدر می‌تواند شورانگیز و خیره‌کننده و تکان‌دهنده و حیرت‌آور باشد. وقتی تماشای فیلم به‌پایان رسید، سرم درد گرفته‌بود؛ کم‌تر فیلمی‌اثری چنین قدرت‌مند بر من برجای گذاشته‌است.

دلقک شاه‌کاری از بازی تماشایی واکین فینیکس، موسیقی متن شگفت‌انگیز، فیلم‌نامه‌ای استخوان‌دار (متن کامل)، و نگاهی ژرف به‌جهان کنونی بود؛ بازی فینیکس چنان باورپذیر بود، که وقتی بعداً به‌سخن‌رانی‌اش در مراسم اسکار فکر می‌کردم، نمی‌توانستم تشخیص دهم او خودش بوده، یا داشته نقش آرتور فلِک را بازی می‌کرده‌است. پس از هیث لجِر، که دلقک را در شوالیه‌ی تاریکی از نو خلق کرد، و از جانش مایه گذاشت تا این شخصیت را به‌معنای دقیق کلمه بسازد، فینیکس با چیرگی از عهده‌ی خلق یک دلقک استثنایی برآمد؛ شخصیتی که وقتی درد می‌کِشد و می‌خندد، حقیقتاً معلوم نیست دارد می‌خندد، یا در حال گریستنی دردناک است، و زمانی که نهایتاً دلقک از پوسته‌ی فلِک برون می‌آید، آن نگاه گنگ را کنار گذاشته، و چنان درّنده می‌نگرد، که یک لحظه فراموش می‌کنیم همان فلِکِ تیپاخورده اکنون دارد بر آشوبی که شهر را به‌هرج‌ومرج کشانده فرمان‌فرمایی می‌کند ـــ البته اگر چنین مفهومی‌در دنیای دلقک اصولاً دارای معنای مشخصی باشد.

در طول تماشای فیلم، مرتباً به‌یاد اعتراضات آبان ۱۳۹۸ می‌افتادم؛ خصوصاً از این جهت که در جای‌جای فیلم، گذشته از اشارات روشن به‌فساد گسترده در گاتهام، وضعیت اسف‌بار اقتصادی این شهر، این‌که تنها ناجی آن هم در واقع از همین فساد دارد تغذیه می‌شود و، به‌نوبه‌ی خود، آن را تغذیه هم می‌کند، نگاه از بالا به‌پایین ثروت‌مندان (که در انگل هم شاهدش بودیم؛ با آن رفتار مشمئزکننده‌ی مرد ثروت‌مند، که حتا وقتی جنازه‌ای را بلند می‌کرد، ابتدا بوی بد او را با رفتاری شدیداً تحقیرآمیز منکوب می‌کرد)، نارضایتی انباشته‌ی شهروندان معمولی از وفور گندکاری‌ها، شاهد تأکید فلِک بر «نامرئی‌بودن» او و دیگرانی هستیم، که تنها در پایان فیلم است که «مرئی می‌شوند»: سر به‌آشوب می‌گذارند و، بدون آن‌که مطالبه‌ی مشخصی داشته‌باشند یا این‌که معلوم باشد به‌چه‌چیزی معترض‌اند، همه‌چیز را ویران می‌کنند.

من فکر می‌کنم پررنگ‌ترین وجه این شاه‌کار، سویه‌ی پیش‌گویانه‌اش باشد: این‌که تصویری از اعتراضات امروز و فردا عرضه می‌کند؛ اعتراضاتی که جان‌های خسته را وامی‌دارد همه‌چیز را ویران کنند، تا بلکه مرگ‌شان ارزش‌مندتر از زندگی‌شان شود.

پی‌نوشت: عنوان نوشته را از یکی از دیالوگ‌های فلِک برداشته‌ام: «I just hope my death makes more cents than my life».

«زمستان در راه است»: تصویر تلخی از بحران کرونا
بازدید : 321
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 16:28

سال بد ۱۳۹۸ در روزهای پایانی‌اش است؛ سالی که انصافاً تحمل اتفاقاتش از عهده‌ی کم‌تر ملتی برمی‌آمد، و این تاریخ ِ گران ایران بود که به‌کمک‌مان آمد، تا عجالتاً زنده بمانیم، و فرونپاشیم: آن هم در شرایطی که حاکمان عادت کرده‌اند به‌حکم قاعده‌ی «خودت بمال!» نه‌تنها انتظار همه‌ی تدابیر و اقدامات را از ابناء ملت داشته‌باشند، که حساب بی‌عملی و بی‌تدبیری‌شان را نیز از مردم بکِشند ـــ به‌راستی که «ما را به‌سخت‌جانی خود این گمان نبود».

کرونا زبان احترام نمی فهمد!
بازدید : 324
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 16:26

سیامند رحمان

سال بد ۱۳۹۸ یک‌داغ دیگر هم روی دل‌مان گذاشت: سیامند رحمان درگذشت؛ آن هم در حالی که تنها ۳۱ سال داشت ـــ روحش شاد؛ با آن لب‌خند دل‌انگیز، بازوان نیرومند، و روحیه‌ی جنگنده.

او در ۲۰ سالگی، بدون داشتن هیچ‌گونه پیشینه‌ای در وزنه‌برداری، در اردوی تیم‌ملی تست داد، و با بالابردن وزنه‌ی ۱۲۰ کیلوگرمی‌به‌تیم‌ملی دعوت شد. پس از تنها ۱۵ روز تمرین، در مسابقات جهانی ۲۰۰۸ رکورد جوانان را ۷۲ونیم‌کیلو ارتقاء داد و مدال طلا گرفت. از این به‌بعد، در همه‌ی مسابقات وزنه‌برداری طلا گرفت؛ درخشان‌ترین نقطه‌ی عمل‌کرد رحمان در المپیک ریو رخ داد، که با ثبت رکورد ۳۱۰ کیلوگرمی‌باز هم مدال طلا گرفت (نفر بعدی تنها ۲۳۵ کیلوگرم زده‌بود!).

بی‌راه نگفته‌ایم اگر او را نابغه‌ی وزنه‌برداری بخوانیم، که اگر دچار فلج اطفال نشده‌بود، در مسابقات وزنه‌برداری افراد فاقد معلولیت هم می‌توانست درخشش‌های خیره‌کننده داشته‌باشد؛ با آن هیکل قدرت‌مند و دل‌آوری شجاعانه، از عهده‌ی هر وزنه‌ای می‌توانست بربیاید. او برای من یادآور رضازاده‌ی وزنه‌بردار، و نه مدیر و رییس و هرچه بعد از روزهای روشن وزنه‌برداری‌اش شد، بود: با همان لب‌خند مطمئن می‌رفت و بی‌حرف‌وحدیث وزنه را می‌زد و مدال طلا را می‌گرفت و می‌آمد ایران؛ هربار هم مسابقه داشت، گرچه دل‌شوره داشتم که نکند این‌بار وزنه بیافتد، ولی متکی به‌نفس می‌رفت و وزنه را می‌زد.

ما مردمان چیزنگه‌داری نیستیم: نه‌تنها قدر داشته‌های مادی‌مان را نمی‌دانیم و، به‌سادگی هرچه تمام‌تر، چوب حراج به‌هرچه داریم می‌زنیم (آمار مصرف منابع طبیعی در ایران با قیمتی به‌مراتب کم‌تر از آن‌چه باید باشد چیزی نیست که دور از دست‌رس باشد)، قدر داشته‌های غیرمادی‌مان را هم نمی‌دانیم؛ تاریخ ایران انباشته از برخورد نامناسب با پهلوانانی‌ست که در هر عرصه‌ای ظهور کرده‌اند و، به‌علاوه، مملوء از برخورد نامناسب خودِ این پهلوانان با ظرفیتی‌ست که برای ایران به‌آن‌ها اعطاء شده‌بوده‌است ـــ اگر امیرکبیر کمی‌در برخوردهای خود با ناصرالدین‌شاه خردمندانه‌تر رفتار می‌کرد، شاید سرگذشت‌مان به‌نحو دیگری رقم می‌خورد؛ همان‌گونه که اگر ناصرالدین‌شاه کمی‌دوراندیش‌تر بود، دستور قتل صدراعظمش را صادر نمی‌کرد.

همین گزاره را در مورد میرزاحسین‌خان سپه‌سالار، در مورد احمد قوام، در مورد غلام‌حسین صدیقی، در مورد کریم سنجابی، در مورد علی امینی، در مورد علی‌نقی عالی‌خانی، در مورد برادران خیامی‌(که آقامحمودشان همین تازگی با انبان گرانی از خدمت به‌میهن به‌رحمت خدا رفت، و بعداً درباره‌ی‌شان خواهم‌نوشت)، و در مورد کرورکرور پهلوان دیگر می‌توان اظهار کرد؛ قدر هیچ‌یک را عمدتاً حاکمان، و بعضاً خودشان ندانستند ـــ رحمت‌الله علیهم اجمعین، و غفرالله لنا و لهم.

اگر حواس ما و سیامند بیش‌تر جمع «سیامند»ی می‌بود که قهرمان ملی ماست و تا سال‌ها می‌توانست برای ایران افتخار بیافریند، امروز به‌جای غصه در فقدان او، باید نگران می‌بودیم مبادا کرونا بگیرد، باید امکاناتی را که لازم دارد در اختیارش قرار می‌دادیم که باز هم بتواند رکوردش را ارتقاء دهد و تاریخ‌ساز شود، و باید به‌دور از این بی‌خیالی و غفلت و خوش‌باشی تاریخی، کمی‌بادرایت‌تر رفتار می‌کردیم.

خیلی اوقات فرصت‌ها تنها یک‌بار در هر چندین‌وچند سال به‌یک‌آدم، به‌یک ملت، داده می‌شوند، و ما ملتی نیستیم که قدر فرصت‌ها را بدانیم؛ دست‌کم خیلی وقت‌ها فرصت‌ها را خیلی ساده از کف داده‌ایم و می‌دهیم و، احتمالاً، خواهیم‌داد.

مهلت شرکت در بازی تمدید شد
بازدید : 409
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 16:26

پیش‌تر به‌مناسبت پرسیده‌بودم چرا فاجعه‌ی حمله‌ی مغول به‌ایران، از همان کارکردی در تاریخ ایران برخوردار نشد که زمین‌لرزه‌ی لیسبون در تاریخ اروپا دارد؟ اکنون و، به‌بهانه‌ی کرونا، می‌توان به‌این پرسش پرداخت.

در قدرناشناسی تاریخی ایرانی: به‌بهانه‌ی درگذشت پهلوان سیامند رحمان
بازدید : 405
چهارشنبه 13 اسفند 1398 زمان : 16:26

نخستین یادداشت این وبلاگ در سال جاری، درباره‌ی سیل ویران‌گری بود که چند استان کشور را درنوردیده‌بود؛ در آغاز آن نوشته، چنین اشاره کرده‌بودم:

درباره‌ی سیل فراوان نوشته‌اند؛ انواع خبرها و تحلیل‌ها، درباره‌ی علل بروز سیل و تعلل مسئولان و به‌جان هم افتادن این و آن درباره‌ی این‌که مقصر کی‌ست و چه باید کرد و چه نباید کرد و غیر ذالک، هر ثانیه منتشر می‌شود و چونان سیلی پُرشتاب می‌آید و می‌رود. واکنش‌های احساسی و هیجان‌زده البته طبیعی‌ست؛ آدمی‌ست و طبیعتاً می‌ترسد و به‌همه‌چیز چنگ می‌زند و مدام حرف می‌زند، ولی انتظاری که همه‌جا وجود دارد این است که با گذر از زمان فاجعه، به‌گذشته بنگریم و برای آینده درس بگیریم: انتظاری که برای ایرانِ امروز، فارغ از حکومتی که در آن بر سر کار است، تقریباً بی‌معناست.

نگران‌کننده این‌جاست که توصیف فوق را درباره‌ی هر بحرانی در ایران امروز می‌توان به‌کار برد: سیلی که آمده و لرستان را درگیر خود کرده‌است و، البته، ویروسی که شتابان به‌جان آدمیان افتاده‌است؛ ماهیت انسان و وضعیت مدیریت کشور و حکم‌رانی بر مملکت، در ایام بحران است که هویدا می‌شود، و این روزها خیلی چیزها عیان شده‌است ـــ اگرچه به‌علت همان قطع رابطه‌ی میان اندیشه و واقعیت در ایرانِ امروز، این موج که بگذرد، همه‌چیز دوباره پشت نقاب مناسبات اجتماعی پنهان خواهدشد؛ بی آن‌که چیزی عوض شود، یا کسی تصمیم بگیرد دست به‌تأملی جدی درباره‌ی اوضاع جاری کشور و چشم‌انداز آن بزند.

کرونا واقعیت شیوه‌ی حکومت‌داری‌مان را به‌ما نشان داده‌است؛ حُسن این بحران ویروسی، که هم‌زمان خوی منفعت‌طلب و سودجوی آدمی‌زاد را از پرده برون کرده‌است، و خصلت جنگی جامعه‌ی‌مان را به‌روشنی عیان ساخته‌است، که به‌بیان‌هابز در آن «جنگ همه با همه» را شاهد هستیم، این است که به‌علت هراس صحیح یا ناصحیحی که به‌دنبال آورده‌است، همه‌ی مناسبات نمایشی مردمان را دود کرده و به‌هوا فرستاده‌است: امروز اگر هر اتفاقی هم بیافتد، هیچ‌کس، حتا سرسخت‌ترین معترضان یا هواداران حکومت نیز، در اعتراض به‌حکومت یا هواداری از آن به‌خیابان نخواهدآمد؛ سهل است، کسی این را هم یادش نیست که، به‌قول مشهور در شبکه‌های اجتماعی، «چرا موشک دوم را زدند؟» ـــ همه می‌خواهیم زنده بمانیم.

دیروز که رفته‌بودم مایع شوینده‌ی لباس بخرم، دیدم قفسه‌های فروش‌گاه زنجیره‌ای نزدیک خانه‌ی‌مان تقریباً خالی‌ست: هرچه قابل نگه‌داری‌ست و می‌توان خورد، از کنسرو ماهی تُن، تا ماکارونی و حبوبات و غلات و نان و برنج، همه را از ترس قرنطینه‌ی تهران برده‌بودند؛ در این میان، حتا یک‌لحظه هم فکر نکرده‌بودند که قرنطینه‌ی شهری به‌بزرگی تهران چنان توان و ظرفیت لجستیکی می‌خواهد که بعید است حکومتی که حتا از توزیع بهینه‌ی ماسک و ضدعفونی‌کننده ناتوان است، بتواند از عهده‌ی آن برآید: هنوز که بنا بر آمارهای رسمی‌چیزی نشده، شماری از مقامات هم مبتلاء شده‌اند، ما معمولی‌ها به‌کنار.

روشن است که شمار مبتلایان بسیار فراتر از این‌هاست: وقتی هرکه از ایران به‌کشورهای دیگر، از کویت تا بحرین و، حتا، کانادا، سفر کرده آن کشورها را هم آلوده کرده‌است، و نرخ مرگ‌ومیر ناشی از این ویروس فقط در ایران با میانگین جهانی متفاوت است، یعنی تعداد مبتلایان چیزی نیست که اعلام می‌شود (یک‌گمانه‌زنی آماری ظاهراً معتبر شمار مبتلایان را در بهترین حالت ۳۷۷۰ نفر، در بدترین حالت ۵۳۴۷۰ نفر و، احتمالاً، حدود ۱۸۳۰۰ نفر برآورد کرده‌است). برخلاف تصور مرسوم، که این موضوع را ناشی از مخفی‌کاری نهادینه در ساخت قدرت سیاسی کشور می‌دانند، من فکر می‌کنم این موضوع نه ناشی از پنهان‌کاری برای مثلاً افزایش مشارکت در انتخابات یا حضور مردم در راه‌پیمایی ۲۲ بهمن، که ناشی از بی‌تدبیری و ندانم‌کاری بود.

مطابق روش معهود نظام برای برخورد با بحران‌ها، که تا کارد به‌استخوان نرسیده آن را جدی نمی‌گیرد، و به‌واسطه‌ی معضلات سیاسی‌ای که در عرصه‌ی بین‌الملل با آن پنجه‌درپنجه‌ایم، دچار خطای محاسباتی می‌شود که موضوع جدی نیست و صرفاً جوسازی رسانه‌های خارجی‌ست، این‌بار هم به‌نظر می‌رسد تحلیل‌هایی که به‌کرونا با نگاه توطئه می‌نگریستند غلبه یافتند، و مانع از اقدام به‌موقع شدند ـــ این همان تُف‌مالی تاریخی عصر عُسرت است، که ربط میان نظر و عمل را سوزانده‌است. دولت این ویروس را جدی نگرفت؛ با چین مماشات کرد، و شد اینی که می‌بینیم: تنها زمانی خبر کرونا علنی شد، که دیگر نمی‌شد آن را به‌این‌سو و آن‌سو حوالت داد، و شمار مرگ‌ومیر ناشی از آن غیر قابل چشم‌پوشی شده‌بود؛ ضمن این‌که بحران به‌قدری جدی شده‌بود که به‌بیت برخی مراجع، مجلس شورای اسلامی، و برخی مقامات دولت هم رسیده‌بود.

طبیعی‌ست که در وضعیت بحرانی شاهد بروز مناسبات جنگی در جامعه باشیم: همه می‌خواهند از مهلکه جان به‌در ببرند؛ مشکل جامعه‌ی امروز ایران این است که در غیاب سیل و کرونا و زمین‌لرزه و غیرذالک هم، مردمانش با یک‌دیگر سر جنگ دارند ـــ همه از تجربه‌ی مشابهی در این زمینه برخورداریم، که تا کم‌ترین تکانه‌ای به‌مان وارد می‌شود، فوراً در وضعیت دفاعی قرار می‌گیریم، و قصد دفاع و مبارزه می‌کنیم. در واقع، در نوعی بی‌هنجاری سرگردان هستیم، که ویژگی جوامعی‌ست که در حال تجربه‌ی تحولات مدرن با سرعتی دیوانه‌کننده‌اند: برخلاف غرب، که مهد مدرنیته بوده‌است، و سیر تاریخی آن را در دست‌کم سه سده ساخته‌است، ما در شرایطی زندگی می‌کنیم که تمامی‌تحولات را باید در کسری از روز تجربه کنیم، و با بمباران خبر، تصویر، ویدیو، هرچه داریم و نداریم فراموش کنیم. ما مبتلا به‌نِسیان شده‌ایم؛ حد نهایی ظرف حافظه‌ی‌مان یک‌روز است: روشن است که در چنین وضعیتی، اساساً امکان شکل‌گیری هنجار وجود ندارد و، صرفاً، باید زنده بمانیم، و اگر پول داشتیم، خوش باشیم؛ نه این‌که به‌تأملاتی بپردازیم که نیازمند وقت و ملاحظه‌اند.

این بحران را هم از سر می‌گذرانیم؛ ولی چالش عمیقی که پیش روی تمدن ماست، و این حیات جامعه در وضعیت جنگی دائمی‌را رقم زده‌است، نیازمند چاره‌جویی جدی‌ست: با این حال، همه چنان درگیری زنده‌مانی هستیم، و می‌خواهیم خودمان را از مهلکه نجات دهیم، که بعید است دست به‌اقدامی‌جدی بزنیم. چشم‌انداز روشن نیست، و تاریکی اصلاً مربوط به‌این نیست که چه‌حکومتی در ایران بر سر کار باشد، بلکه راجع به‌این است که اساساً ایرانی در کار باشد یا خیر.

این نگران‌کننده است.

کرونای قم و زمین‌لرزه‌ی لیسبون: از ۱۷۵۵ تا ۱۳۹۸

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 5
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 76
  • بازدید سال : 464
  • بازدید کلی : 4596
  • کدهای اختصاصی