چقدر تماشای فیلم دلقک (Joker) جانکاه و سخت بود؛ چقدر این فیلم تلخ و خشمگین بود؛ و سینما چقدر میتواند شورانگیز و خیرهکننده و تکاندهنده و حیرتآور باشد. وقتی تماشای فیلم بهپایان رسید، سرم درد گرفتهبود؛ کمتر فیلمیاثری چنین قدرتمند بر من برجای گذاشتهاست.
دلقک شاهکاری از بازی تماشایی واکین فینیکس، موسیقی متن شگفتانگیز، فیلمنامهای استخواندار (متن کامل)، و نگاهی ژرف بهجهان کنونی بود؛ بازی فینیکس چنان باورپذیر بود، که وقتی بعداً بهسخنرانیاش در مراسم اسکار فکر میکردم، نمیتوانستم تشخیص دهم او خودش بوده، یا داشته نقش آرتور فلِک را بازی میکردهاست. پس از هیث لجِر، که دلقک را در شوالیهی تاریکی از نو خلق کرد، و از جانش مایه گذاشت تا این شخصیت را بهمعنای دقیق کلمه بسازد، فینیکس با چیرگی از عهدهی خلق یک دلقک استثنایی برآمد؛ شخصیتی که وقتی درد میکِشد و میخندد، حقیقتاً معلوم نیست دارد میخندد، یا در حال گریستنی دردناک است، و زمانی که نهایتاً دلقک از پوستهی فلِک برون میآید، آن نگاه گنگ را کنار گذاشته، و چنان درّنده مینگرد، که یک لحظه فراموش میکنیم همان فلِکِ تیپاخورده اکنون دارد بر آشوبی که شهر را بههرجومرج کشانده فرمانفرمایی میکند ـــ البته اگر چنین مفهومیدر دنیای دلقک اصولاً دارای معنای مشخصی باشد.
در طول تماشای فیلم، مرتباً بهیاد اعتراضات آبان ۱۳۹۸ میافتادم؛ خصوصاً از این جهت که در جایجای فیلم، گذشته از اشارات روشن بهفساد گسترده در گاتهام، وضعیت اسفبار اقتصادی این شهر، اینکه تنها ناجی آن هم در واقع از همین فساد دارد تغذیه میشود و، بهنوبهی خود، آن را تغذیه هم میکند، نگاه از بالا بهپایین ثروتمندان (که در انگل هم شاهدش بودیم؛ با آن رفتار مشمئزکنندهی مرد ثروتمند، که حتا وقتی جنازهای را بلند میکرد، ابتدا بوی بد او را با رفتاری شدیداً تحقیرآمیز منکوب میکرد)، نارضایتی انباشتهی شهروندان معمولی از وفور گندکاریها، شاهد تأکید فلِک بر «نامرئیبودن» او و دیگرانی هستیم، که تنها در پایان فیلم است که «مرئی میشوند»: سر بهآشوب میگذارند و، بدون آنکه مطالبهی مشخصی داشتهباشند یا اینکه معلوم باشد بهچهچیزی معترضاند، همهچیز را ویران میکنند.
من فکر میکنم پررنگترین وجه این شاهکار، سویهی پیشگویانهاش باشد: اینکه تصویری از اعتراضات امروز و فردا عرضه میکند؛ اعتراضاتی که جانهای خسته را وامیدارد همهچیز را ویران کنند، تا بلکه مرگشان ارزشمندتر از زندگیشان شود.
پینوشت: عنوان نوشته را از یکی از دیالوگهای فلِک برداشتهام: «I just hope my death makes more cents than my life».